آژانس دونفره پارت ۱۰

ایباراکی_صبح ۷/۲۶
بلندگو قطار: مسافرین محترم به شهر ایباراکی خوش آمدید.
در های قطار باز شد و همه به سمتشون هجوم بردند.
چویا دستاش رو کش آورد و گفت: هاه بالاخره!
دازای: بهتر نیست الان به فرودگاه بریم شاید فرودگاه اینجا به مقصد توکیو پرواز داشته باشه!؟
رانپو: به نظرم یه ماجراجویی سه نفره بهتر باشه
دازای: ولی خیلی طول می‌کشه بخوایم با راه رفتن به توکیو برسیم!
رانپو: خب می‌تونیم تاکسی بگیریم و نصف راهو با اون بریم!
دازای: خیلی خب، ولی اگه پا هاتون کهیر زد نگید نگفتی!
*** و از اینجا قهرمانان داستان به سمت توکیو حرکت کردند ***
دازای: بچه هاااااا
و دست هاش رو توی هوا تکون تکون داد تا چویا و رانپو ببینند
دازای: نوشیدنی های این کافه نصف قیمتهههه
*چشم های برق زده
**همه باهم به کافه رفتن و هر کدوم یک نوشیدنی گرم سفارش دادن**
گارسون:هزینتون میشه ۴۵۰ ین
چویا: خیلی خب، دازای؟
دازای دست کرد توی جیب هاش ولی حتی یه مگس مر+ده هم نبود او به رانپو نگاه کرد ولی رانپو هم گفت که هیچ پولی نداره بنا بر این چویا مجبور شد حساب کنه وقتی از کافه اومدن بیرون چویا با اَخم و تَخم به دازای نگاه کرد و گفت.....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیدگاه ها (۲)

خب بگینمنتظر سوال و جواب هاتون هستم 💖💓

👌🏻 بلهفقط فک کنم آینده رو زیاد زدم استرسم کم زدم دیگه خودتون...

اوسی شیطان کشمبیوش رو بزارم؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط